شعر در مورد ضحاک
شعر در وصف ضحاک,شعر در مورد ضحاک,شعری در مورد ضحاک,شعر درباره ضحاک,شعر ضحاک ماردوش,معنی شعر ضحاک ماردوش,شعر ضحاک,شعر ضحاک و جمشید,شعر ضحاک و کاوه آهنگر,شعر ضحاک شاهنامه,شعر ضحاک فردوسی,شعر ضحاک و کاوه,شعر ضحاک با معنی,شعر مضحک,شعر داستان ضحاک,شعر ضحاک در شاهنامه,شعر ضحاک از شاهنامه,معنی شعر ضحاک در شاهنامه,شعر داستان ضحاک در شاهنامه,معنی شعر ضحاک فردوسی,معنی شعر داستان ضحاک
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد ضحاک برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
کاوه آهنگر می گوید
با نگاهی گویا
با لبانی خاموش
قصر ضحاک هنوز آباد است
تو به ویرانی این کاخ بکوش
شعر در وصف ضحاک
روی تو چه جای سحر بابل؟
موی تو چه جای مار ضحاک؟
شعر در مورد ضحاک
سینه ما کوره آهنگر است
تا که جهان افعی ضحاک شد
شعری در مورد ضحاک
باز میرقصد به روی شانه های شهر
شعله های آتش مرداد
رقص او چون رقص گرم مارها بر شانه ضحاک
سر بر آر از کوه با آن گاوپیکر گرز
ای نسیم دره البرز
شعر درباره ضحاک
کو نیست به جور کم ز ضحاک
نی زندانت کم از دماوند
شعر ضحاک ماردوش
ای برادر قصد ضحاک جفا پیشه مکن
تا نبینی خویشتن همبر به پور آبتین
معنی شعر ضحاک ماردوش
لب خندان شیرین منطقش را
نشاید گفت جز ضحاک جادو
شعر ضحاک
هرکه بی توبه بزیر خاک رفت
او بدوزخ همره ضحاک رفت
شعر ضحاک و جمشید
شاکر از فعلشان شده ضحاک
پیش هاروت در نشسته به خاک
شعر ضحاک و کاوه آهنگر
گر فرستی تویی فریدونم
ورنه روزی نعوذبالله من
همچو ضحاک ناگهان پیچم
مارهای هجات بر گردن
شعر ضحاک شاهنامه
مار ضحاک ماند بر پایم
وز مژه گنج شایگان برخاست
شعر ضحاک فردوسی
اوست فریدون ظفر بلکه دماوند حلم
عالم ضحاک فعل بسته چاهش سزد
شعر ضحاک و کاوه
غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم
که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت
شعر ضحاک با معنی
چون مار سیاه مهره برچید
ضحاک سپیده دم بخندید
در دست مبارزان چالاک شد
نیزه بسان مار ضحاک
شعر مضحک
بزمگاه تو حجله یوسف
رزمگاه تو شانه ضحاک
شعر داستان ضحاک
تا توان گفت زهره را رقاص
تا توان گفت غنچه را ضحاک
شعر ضحاک در شاهنامه
تو فریدونی و در عرصه پیکار ز رمح
بر سر دوش تو ضحاک صفت بینم مار
شعر ضحاک از شاهنامه
تو فریدونی و شمشیر تو ضحاک بود
بسکه بر حال عدو خنده کند در پیکار
معنی شعر ضحاک در شاهنامه
تو فریدونی و در عهد تو ضحاک صفت
شاهدی پنجه به خون دل ما کرده نگار
شعر داستان ضحاک در شاهنامه
تو فریدونی و افکنده چو ضحاک به دوش
دو سیه مار به دوران تو ترکی خونخوار
معنی شعر ضحاک فردوسی
تو فریدونی و ضحاک لبی خنداخند
دو سیه مار نماید ز یمین و ز یسار
معنی شعر داستان ضحاک
تو فریدونی و اینها همه ضحاک آخر
پرسشی گیر که ضحاک چرا شد بسیار
شعر در وصف ضحاک
تیغ را نیز بده پند که بسیار مخند
تات زین معنی ضحاک نخوانند احرار
شعر در مورد ضحاک
زان همه مارکشان رسته چو ضحاک به دوش
مار زاریست همه بوم و بر و دشت و دیار
شعری در مورد ضحاک
هوش من چند برد شاهد ضحاک شیم
خون من چند خورد دلبر ضحاک دثار
شعر درباره ضحاک
چند چند از لب ضحاک مرا ریزد خون
چند چند از دل بی باک مرا خواهد خوار
شعر ضحاک ماردوش
خون ضحاک بدان صارم خونریز بریز
مغز ضحاک بدان ناوک خونخوار به خار
معنی شعر ضحاک ماردوش
موی ضحاک بکش غبغب ضحاک بگیر
همچو آن شیر که گیرد سر آهو به کنار
شعر ضحاک
این نه ضحاک که او چاکر افریدونست
کاویانی علم افراخته از طره تار
شعر ضحاک و جمشید
من به ضحاک چنین نقد روان کرده فدا
من به ضحاک چنین هر دو جهان کرده نثار
شعر ضحاک و کاوه آهنگر
قد تو از مار زلف دولت ضحاک یافت
خط تو از پای مور ملک سلیمان خرید
شعر ضحاک شاهنامه
ازو دشمن چو دارا از سکندر
ازو حاسد چو ضحاک از فریدون
شعر ضحاک فردوسی
مار ضحاک است زلفت کز غمش
قصر شادی هر زمانی می کنم
شعر ضحاک و کاوه
هست اتابک چون فریدون نیست باک ار کافران
خویشتن ضحاک شور و اژدها سر ساختند
شعر ضحاک با معنی
لاف فریدون زدن و آنگه ضحاک وار
سلطنت و شیطنت هر دو بهم داشتن
شعر مضحک
خاصه سیمرغ کیست جز پدر روستم؟
قاتل ضحاک کیست جز پسر آبتین؟
شعر داستان ضحاک
ای اژدهادم ارنه چو ضحاک خون خوری
از طفل پادشاه جم آسا چه خواستی
شعر ضحاک در شاهنامه
پیش لب ضحاک تو بس فتنه وآشوب
کز مار سر زلف تو در ملک جم افتد
شعر ضحاک از شاهنامه
غنچه کو را اهل دل ضحاک ثانی می نهند
چون فریدون افسر جمشید برسر یافته
معنی شعر ضحاک در شاهنامه
چو شد روز آمد شب تیره رنگ
چو جمشید بگذشت ضحاک بود
شعر داستان ضحاک در شاهنامه
مشقت نیرزد جهان داشتن
گرفتن به شمشیر و بگذاشتن
که را دانی از خسروان عجم
ز عهد فریدون و ضحاک و جم
معنی شعر ضحاک فردوسی
از نهیب غضبت باد چو مار ضحاک
هر سر موی که اعدای تو رابر اعضاست
معنی شعر داستان ضحاک
کافریدون به خیره سر ضحاک
همی از گرز گاو سار کند
شعر در وصف ضحاک
تخت ضحاک تو داری، که دو گیسوی دراز
چون دو مارت ز یسار و ز یمین برخیزد
شعر در مورد ضحاک
کاوه که داند زدن بر سر ضحاک پتک
کی شودش پای بند کوره و سندان و دم
شعری در مورد ضحاک
ترا که موی میان هم وجود و هم عدمست
دو زلف افعی ضحاک و چهره جام جمست
شعر درباره ضحاک
بت ضحاک من آن مه که برخ جام جمست
آن دو افعی سیه بر سر دوشش نگرید
شعر ضحاک ماردوش
هم ز جام آن مصور صورت جمشید و جام
هم به مار این محول حالت ضحاک و
معنی شعر ضحاک ماردوش
هر کجا تو خشم دیدی کبر را در خشم جو
گر خوشی با این دو مارت خود برو ضحاک شو مار
شعر ضحاک
ضحاک بود عیسی عباس بود یحیی
این ز اعتماد خندان وز خوف آن معبس
شعر ضحاک و جمشید
سوی تو ضحاک بد هنر ز طمع
بهتر و عادل تر از فریدون شد
شعر ضحاک و کاوه آهنگر
ز بیدادی سمر گشته است ضحاک
که گویند اوست در بند دماوند
شعر ضحاک شاهنامه
شد هر شاخی ز برگ و بر پاک
بر دوش درخت مار ضحاک
شعر ضحاک فردوسی
همیشه به ریشه ستم و ظلم
تیشه ها بزنید
و قعر گور گذارید پیکر ضحاک
نشان ظلم و ستم خفته به به سینه خاک
شعر ضحاک و کاوه
که سهمگین نماید
و این نیکوست
چون مغز او بدانی
تو رادرست گردد و دلپذیر آید
چون ماران که از دوش ضحاک
برآمدند
شعر ضحاک با معنی
ای کوه پر شکوه اساطیر باستان
ای خانه ی قباد
ای آشیان سنگی سیمرغ سرنوشت
ای سرزمین کودکی زال پهلوان
ای قله ی شگرف
گور بی نشانه ی جمشید تیره روز
ای صخره ی عقوبت ضحاک تیره جان
شعر مضحک
آه ! مار شانه ی ضحاک اگر مغز جوان می خواست
مغز پیر من
خواستار فکر بیمار است
تشنه ی اوهام و اسرار است